چشم خدای. حفظ خدای. (آنندراج) (غیاث اللغات) : تو شب به روضۀ نبوی زنده داشته عین اللهت بلطف نظر پاسبان شده. خاقانی. دیوان مرا که گنج عرشی است عین اللّه گنج بان ببینم. خاقانی. بینی جمال حضرت عین اللّه آن زمان کآیینۀ دل تو شود صادق الصفا. خاقانی. - علیک عین اﷲ، چشم خدا بر تو باد. در حفظ خدا باشی: ایا کریم زمانه علیک عین اﷲ تویی که چشمۀ خورشید را به نور ضوی. منوچهری. ، (اصطلاح عرفان) انسان کامل. (از فرهنگ علوم عقلی)
چشم خدای. حفظ خدای. (آنندراج) (غیاث اللغات) : تو شب به روضۀ نبوی زنده داشته عین اللهت بلطف نظر پاسبان شده. خاقانی. دیوان مرا که گنج عرشی است عین اللَّه گنج بان ببینم. خاقانی. بینی جمال حضرت عین اللَّه آن زمان کآیینۀ دل تو شود صادق الصفا. خاقانی. - علیک عین اﷲ، چشم خدا بر تو باد. در حفظ خدا باشی: ایا کریم زمانه علیک عین اﷲ تویی که چشمۀ خورشید را به نور ضوی. منوچهری. ، (اصطلاح عرفان) انسان کامل. (از فرهنگ علوم عقلی)
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 ه. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 هَ. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
خدایت توانا گرداند. خدا ترا یاری کند، حاضر آوردن بر مورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حاضر کردن. (مؤید الفضلاء) ، چیزی بر کسی وارد آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فرود آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (مؤید الفضلا) ، ذکر نمودن. بیان کردن: چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. (کلیله و دمنه) ، خرده گرفتن. بهانه گرفتن. خرده گیری. بهانه گیری. اعتراض. - امثال: ایراد بنی اسرائیلی گرفتن، در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد. - ایرادالمعطوفات، نزد بلغاء آن است که چند لفظ در یک مصراع یا یک بیت معطوفات دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آوردن چند لفظ معطوف در یک مصرع: شکیب و صبر و دل و دین بباد رفت همه چها نکرد هوایش هنوز تا چه کند. ظهوری. آتش و اخگر و دود و شرر و شوق وحید عشق مشهور جهان کردبه صد نام مرا. وحید (از آنندراج). جمال و کمال و جلال تو بادا چو احسان و اکرام و جور تو دائم. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - ایراد لوازم، بر دو قسم است: اول، ترکیب عبارت از الفاظی که مشترک باشد و در دو معنی و یا وصف تناسب لفظی هر دو معنی مراد باشد و این را لوازم معنوی گویند: نکهت نغمۀ او شام و سحر میخوانند بعراق و عجم و هند و صفاهان و حجاز. دوم، آوردن الفاظ موصوفه و مراد داشتن یک معنی که مفید غرض بود و از معنی ثانی غیر تناسب لفظی مقصود نباشد و این را لوازم ضمنی گویند. مثال: نامۀ معرب بکسر دشمن و فتح محب کسر و فتحش کرد نام دشمنان زیر و زبر. کمال الدین عبدالرزاق. دیگری گفته: ای آنکه ترا رفع تعدی کار است آزار ز همسایه مرا بسیار است بر من همه میرسد ز همسایه شکست آری همه وقت، کسر فعل جار است. محمدعلی ماهر گوید: فتح در کسر نفس از من بود خود شکستن شکست دشمن بود. (آنندراج از مطلعالسعدین)
خدایت توانا گرداند. خدا ترا یاری کند، حاضر آوردن بر مورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حاضر کردن. (مؤید الفضلاء) ، چیزی بر کسی وارد آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فرود آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (مؤید الفضلا) ، ذکر نمودن. بیان کردن: چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. (کلیله و دمنه) ، خرده گرفتن. بهانه گرفتن. خرده گیری. بهانه گیری. اعتراض. - امثال: ایراد بنی اسرائیلی گرفتن، در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد. - ایرادالمعطوفات، نزد بلغاء آن است که چند لفظ در یک مصراع یا یک بیت معطوفات دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آوردن چند لفظ معطوف در یک مصرع: شکیب و صبر و دل و دین بباد رفت همه چها نکرد هوایش هنوز تا چه کند. ظهوری. آتش و اخگر و دود و شرر و شوق وحید عشق مشهور جهان کردبه صد نام مرا. وحید (از آنندراج). جمال و کمال و جلال تو بادا چو احسان و اکرام و جور تو دائم. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - ایراد لوازم، بر دو قسم است: اول، ترکیب عبارت از الفاظی که مشترک باشد و در دو معنی و یا وصف تناسب لفظی هر دو معنی مراد باشد و این را لوازم معنوی گویند: نکهت نغمۀ او شام و سحر میخوانند بعراق و عجم و هند و صفاهان و حجاز. دوم، آوردن الفاظ موصوفه و مراد داشتن یک معنی که مفید غرض بود و از معنی ثانی غیر تناسب لفظی مقصود نباشد و این را لوازم ضمنی گویند. مثال: نامۀ معرب بکسر دشمن و فتح محب کسر و فتحش کرد نام دشمنان زیر و زبر. کمال الدین عبدالرزاق. دیگری گفته: ای آنکه ترا رفع تعدی کار است آزار ز همسایه مرا بسیار است بر من همه میرسد ز همسایه شکست آری همه وقت، کسر فعل جار است. محمدعلی ماهر گوید: فتح در کسر نفس از من بود خود شکستن شکست دشمن بود. (آنندراج از مطلعالسعدین)
خدای یاریش دهاد: اسماعیل بن عباد ایده اﷲ از برای ابی العباس... به بیرون آوردن آب بعضی از این کاریزها قیام نمود. (تاریخ قم ص 42) ، رسن در حلقۀ گردن شتر بسته کشیدن چندانکه گلو گرفته گردد، نهفتن شتر را به دیگر شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
خدای یاریش دهاد: اسماعیل بن عباد ایده اﷲ از برای ابی العباس... به بیرون آوردن آب بعضی از این کاریزها قیام نمود. (تاریخ قم ص 42) ، رسن در حلقۀ گردن شتر بسته کشیدن چندانکه گلو گرفته گردد، نهفتن شتر را به دیگر شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: ایم اﷲ. ایم اﷲ و ایمن اﷲ یا ایمن اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: اَیم ُ اﷲ. ایم ُ اﷲ و اَیمَن ُ اﷲ یا اَیمِن ُ اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
صفات خدای تعالی، خدا نام ها نام های خدا نام هایی که در سوفیگری رهبر به رهرو یا خواستا می سپارد تا آن را چندان باز گوید که در نهاد او نشیند نامهای خدا صفات خدای تعالی، نام هایی اند که مرشد یکی از آنها را بمرید گوید تا وی آن نام را تکرار کند تا مظهر آن اسم شود
صفات خدای تعالی، خدا نام ها نام های خدا نام هایی که در سوفیگری رهبر به رهرو یا خواستا می سپارد تا آن را چندان باز گوید که در نهاد او نشیند نامهای خدا صفات خدای تعالی، نام هایی اند که مرشد یکی از آنها را بمرید گوید تا وی آن نام را تکرار کند تا مظهر آن اسم شود
خدا نیکو گرداند خدا نیکو کناد یااحسن الله خلاصه. خدا رهایی او را نیکو انجام دهاد، اگر رای عزیز فلان احسن الله خلاصه بجانب ماالتفاتی کند. یا احسن الله جزاک خدا پاداش ترا نیکو دهاد، بدوسه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تابمنت احسان باشد احسن الله جزاک. (رودکی)
خدا نیکو گرداند خدا نیکو کناد یااحسن الله خلاصه. خدا رهایی او را نیکو انجام دهاد، اگر رای عزیز فلان احسن الله خلاصه بجانب ماالتفاتی کند. یا احسن الله جزاک خدا پاداش ترا نیکو دهاد، بدوسه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تابمنت احسان باشد احسن الله جزاک. (رودکی)