جدول جو
جدول جو

معنی ایمن الله - جستجوی لغت در جدول جو

ایمن الله
(اَ مُ نَلْ / مُ نَلْ لاه)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ایم اﷲ و ایمن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان الله
تصویر امان الله
(پسرانه)
آنکه در پناه و لطف وعنایت خداوند است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امین الله
تصویر امین الله
(پسرانه)
مورد اعتماد خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الله
تصویر عین الله
(پسرانه)
چشم خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ / اِ مُلْ / مِلْ / مَلْ لاهِ)
مرکب از ام ادات قسم + اﷲ، لفظی است موضوع برای قسم و لغتی است در ایمن اﷲ یعنی سوگند بخدا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مُلْ لاه)
سوگند با خدای. قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اﷲ، به ابدال. (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نُلْ لاه)
چشم خدای. حفظ خدای. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
تو شب به روضۀ نبوی زنده داشته
عین اللهت بلطف نظر پاسبان شده.
خاقانی.
دیوان مرا که گنج عرشی است
عین اللّه گنج بان ببینم.
خاقانی.
بینی جمال حضرت عین اللّه آن زمان
کآیینۀ دل تو شود صادق الصفا.
خاقانی.
- علیک عین اﷲ، چشم خدا بر تو باد. در حفظ خدا باشی:
ایا کریم زمانه علیک عین اﷲ
تویی که چشمۀ خورشید را به نور ضوی.
منوچهری.
، (اصطلاح عرفان) انسان کامل. (از فرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ لاه)
لقب عیسی مسیح نزد ترسایان،
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ تُلْ لاهْ)
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 ه. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَیْ یَ دَ کَلْ لاه)
خدایت توانا گرداند. خدا ترا یاری کند، حاضر آوردن بر مورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حاضر کردن. (مؤید الفضلاء) ، چیزی بر کسی وارد آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فرود آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (مؤید الفضلا) ، ذکر نمودن. بیان کردن: چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. (کلیله و دمنه) ، خرده گرفتن. بهانه گرفتن. خرده گیری. بهانه گیری. اعتراض.
- امثال:
ایراد بنی اسرائیلی گرفتن، در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد.
- ایرادالمعطوفات، نزد بلغاء آن است که چند لفظ در یک مصراع یا یک بیت معطوفات دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آوردن چند لفظ معطوف در یک مصرع:
شکیب و صبر و دل و دین بباد رفت همه
چها نکرد هوایش هنوز تا چه کند.
ظهوری.
آتش و اخگر و دود و شرر و شوق وحید
عشق مشهور جهان کردبه صد نام مرا.
وحید (از آنندراج).
جمال و کمال و جلال تو بادا
چو احسان و اکرام و جور تو دائم.
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
- ایراد لوازم، بر دو قسم است: اول، ترکیب عبارت از الفاظی که مشترک باشد و در دو معنی و یا وصف تناسب لفظی هر دو معنی مراد باشد و این را لوازم معنوی گویند:
نکهت نغمۀ او شام و سحر میخوانند
بعراق و عجم و هند و صفاهان و حجاز.
دوم، آوردن الفاظ موصوفه و مراد داشتن یک معنی که مفید غرض بود و از معنی ثانی غیر تناسب لفظی مقصود نباشد و این را لوازم ضمنی گویند. مثال:
نامۀ معرب بکسر دشمن و فتح محب
کسر و فتحش کرد نام دشمنان زیر و زبر.
کمال الدین عبدالرزاق.
دیگری گفته:
ای آنکه ترا رفع تعدی کار است
آزار ز همسایه مرا بسیار است
بر من همه میرسد ز همسایه شکست
آری همه وقت، کسر فعل جار است.
محمدعلی ماهر گوید:
فتح در کسر نفس از من بود
خود شکستن شکست دشمن بود.
(آنندراج از مطلعالسعدین)
لغت نامه دهخدا
(اَیْ یَ دَ هَُلْ لاه)
خدای یاریش دهاد: اسماعیل بن عباد ایده اﷲ از برای ابی العباس... به بیرون آوردن آب بعضی از این کاریزها قیام نمود. (تاریخ قم ص 42) ، رسن در حلقۀ گردن شتر بسته کشیدن چندانکه گلو گرفته گردد، نهفتن شتر را به دیگر شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُلْ لاه)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: ایم اﷲ. ایم اﷲ و ایمن اﷲ یا ایمن اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نُلْ مِلْ لَ)
از لقب های سلطان محمود غزنویست. (از ترجمه تاریخ یمینی). و او را بیشتر یمین الدوله وامین المله می گفتند. رجوع به محمود و غزنویان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ نِ گَ تَ)
لفظی است موضوع برای قسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسمی است که برای قسم وضع شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن الله
تصویر ابن الله
خداپور پسرخدا پورخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسم الله
تصویر اسم الله
نام خدا
فرهنگ لغت هوشیار
خدای ترا تایید کندخ رک. ماده بعد. یاایدک الله تعالی. خدای که والاست - ترتایید کناد، بدان ایدک الله تعالی که ترجمان تعریب ترزفان است
فرهنگ لغت هوشیار
جمله فعلی دعایی) خدای او (مرد) را تایید کناد، یا ایده الله بنصره. خدای اورابه پیروزی خویش تایید کناد، یا ایدهاالله خدای او (زن) را تایید کناد خ
فرهنگ لغت هوشیار
صفات خدای تعالی، خدا نام ها نام های خدا نام هایی که در سوفیگری رهبر به رهرو یا خواستا می سپارد تا آن را چندان باز گوید که در نهاد او نشیند نامهای خدا صفات خدای تعالی، نام هایی اند که مرشد یکی از آنها را بمرید گوید تا وی آن نام را تکرار کند تا مظهر آن اسم شود
فرهنگ لغت هوشیار
خدا نیکو گرداند خدا نیکو کناد یااحسن الله خلاصه. خدا رهایی او را نیکو انجام دهاد، اگر رای عزیز فلان احسن الله خلاصه بجانب ماالتفاتی کند. یا احسن الله جزاک خدا پاداش ترا نیکو دهاد، بدوسه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تابمنت احسان باشد احسن الله جزاک. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایم الله
تصویر ایم الله
سوگند خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایام الله
تصویر ایام الله
((~. لا))
روزهایی که از نظر مذهبی و اعتقادی مهم اند. مانند روز عاشورا
فرهنگ فارسی معین